۱۳۹۵ فروردین ۴, چهارشنبه

سیاست نفتی شاه: محمدرضا شاه، آمریکا، غرب و نفت!



صورت مسئله

  بحران نفتی دهه 70 میلادی، در دسامبر 1973 با توافق کشورهای عربی مبنی بر تحریم نفتی کشورهای حامی اسرائیل وارد مرحله جدیدی شد. این تحریم سراسری باعث حذف نزدیک به 5/4 میلیون بشکه نفت خام، در هر روز از بازار مبادلات نفتی شود. در همین هنگام، محمدرضا پهلوی، شاه ایرانِ پهلوی، بدون اینکه بخواهد در این تحریم نفتی شرکت کند، از بحث بر سر تغییر و افزایش قیمت نفت استقبال کرد. محمدرضا، قلاب ماهیگیری اش را در آبی انداخت که اعراب می خواستند در آن آب، اسرائیل و حامیانش را گرفتار کنند. برای همین، شاه پهلوی، با دعوت از سران اوپک در نشست دسامبر 73 در تهران، توانست طرح افزایش قیمت را به تصویب رساند. طرحی که خیلی زود، یک «پیروزی» و موفقیت بزرگ دانسته شد و بازار بحث و جنجال پیرامون آن رونق گرفت. محمدرضا هرجا که می رفت و هر مصاحبه تلویزیونی که می کرد باید به پرسش های متعددی که درباره این افزایش قیمت بود پاسخ می داد.

  از سوی دیگر، شاه و اطرافیانش این پیروزی را نشانه ای از استقلال طلبی و خیرخواهی شاهِ پهلوی دانستند و حتی این مطلب را شاه، پس از سقوطش، در آن پاسخ معروفی که به تاریخ داد هم ادعا کرد. شاه حتی علت سقوطش را هم کینه آمریکایی ها از این تُرکتازی اش معرفی کرد و احتمالا انقلاب را هم، انقلابی آمریکایی می دانست. اما هنوز هم و همین حالا، خاطره بازهای نوستالژی طاغوت، به آن ادعاها دل خوش کرده اند و چندتای جدید هم بر آن افزوده اند؛ مثلا: «شاه، ضدآمریکایی بود.»

نگاه موشکافانه

  این ادعا با واقعیات تاریخی مطابقت ندارد و تلاشی است که برای تقدیس شاه و سرپوش گذاشتن بر اشتباهات وی و نمایش چهره وطن دوستانه ای از او توسط طرفداران شاه و رسانه های وابسته به آنها صورت می گیرد.

  آیا محمدرضا پهلوی، حقیقتا یک رهبر ملی ضدغرب بود که می خواست برای سعادت کشورش رودرروی بزرگترین قدرت های آن روز جهان بایستد؟ آیا آمریکا داشت در باتلاق تدابیر محمدرضا و یارانش در اوپک دست و پا می زد؟ برخی اسناد و اقوال، به خوبی شهادت می دهند که سیر واقعی حوادث به سویی دیگر جریان داشت. این شواهد مشخص می کند که در پازل تعریف شده آمریکایی ها، قرار بود که شاه ژست یک رهبر ملی و استقلال طلب را باز کند و آمریکا در پشت صحنه، برنامه خود درباره اقتصاد نفت را عملی سازد. یکی از این رازها هنگامی فاش شد که «جیمز اکینز»، کارشناس انرژی که به عنوان مشاور نیکسون در عربستان سعودی به دولت آمریکا خدمت می کرد، اعلام کرد که سعودی ها بسیار تلاش می کردند تا کسینجر را وادار کنند برای تغییر نظر شاه درباره افزایش قیمت نفت بر ایران فشار بیاورد اما کسینجر خواسته  آن ها را رد کرد.

  شواهد گوناگون دیگری هم وجود دارد که نشان می دهد، کسینجر برنامه خاصی از «ماجراهای نفت» را تدارک دیده بود که مثل همیشه، ظاهر سیاست خارجی آمریکا را متفاوت از باطن و واقعیت آن می ساخت. بر همین اساس بود که «سعودی ها، که ابتدا موضوع جهش ناگهانی قیمت نفت را معلول ابتکار شاه ایران و همبستگی اعضای اوپک که خود عضو آن بودند می پنداشتند بی درنگ پیام محرمانه و فوری به واشینگتن فرستادند و پیشنهاد کردند آماده اند برای مقابله با شکستن قیمت نفت، تولید خود را به طور نامحدود بالا ببرند، مشروط بر اینکه واشینگتن شاه را «مهار» کند و تهدیدهای سیاسی علیه خانواده سلطنتی سعودی ها، کاهش یابد.» واشینگتن نه تنها به این پیام پاسخ نداد بلکه وزارت خارجه آمریکا، به کمپانی های بزرگ نفت توصیه کرد که در برابر جهش قیمت نفت، با منافع ایالات متحده همسویی دارد. در این موقع، شیخ زکی یمانی، وزیر نفت عربستان سعودی که نسبت به روش آمریکایی ها بدگمان شده بود، تلگرامی به این مضمون به واشینگتن فرستاد: «در اینجا، در میان ما کسانی هستند که گمان دارند ایلات متحده آمریکا به طور جدی، مخالف افزایش بهای نفت نیست. حتی کسانی هم بر این عقیده اند که شما به علل و جهات سیاسی این کار را ترغیب می کنید و روش و اعمال ضد و نقیضتان، صرفا به منظور سرپوش نهادن روی حقیقت است.» در همان اوان، زکی یمانی در دیدار با جیمز اکینز، سفیر ایالات متحده در حجاز، از روش هنری کیسینجر وزیر خارجه گله کرد و گفت، «کسینجر از پایین آمدن بهای نفت سخن می گوید ولی در خفا به هر اقدامی برای بالارفتن قیمت ها متوسل می شود.» سفیر آمریکا در گزارش محرمانه ای که به واشینگتن فرستاد و سال ها بعد مفاد آن فاش شد، احساس و نظریه زکی یمانی را تایید کرده است. جروم لووینسون مشاور کمیته فرعی شرکت های چندملیتی در سنای آمریکا، پس از بررسی اسناد طبقه بندی شده مربوط به بالارفتن بهای نفت، نظریه مشابهی ابراز داشت و گفت «تعهدی که ایران به عهده گرفت، اساسی ترین تعهدی بود که دیگران را به متابعت واداشت.»[1]

  با این همه، این افزایش قیمت در چه وضعیتی اتفاق افتاده بود؟ تحقیقات نشان می داد که قدرت خرید نفت به حدی پایین آمده بود که فروشندگان آن ناچار بودند که قدری بر تولید و قیمت نفت خود بیفزایند. بنی صدر در کتاب «نفت و سلطه»اش، همان موقع نوشت که «با وجود تورمی به میزان ده درصد، اثر خود را از دست خواهد داد و فاصله قیمت اسمی نفت خام و قیمت واقعی آن دستکم از 4 تا 5 دلار خواهد شد. به سخن دیگر با بازی قیمت ها، غرب دزدی را به همان میزان سابق ادامه خواهد داد: آش همان، کاسه همان.» بنی صدر در پاورقی به نقل از جمشید آموزگار می نویسد: «بر اثر تورم و کاهش ارز دلار، 33 درصد قدرت خرید درآمدهای نفتی کاسته شده است و تدابیر اوپک تنها ده درصد آن را جبران کرده است!»[2] بنی صدر که آن هنگام در پوشش یک نویسنده ملی-مذهبی و ضداستعمار قلم می زد و هنوز رودروی دوربین بی بی سی و صدای آمریکا ننشسته بود، می نویسد: «پرهزینه ترین چاه ها، چاه های نفت آمریکا و کم هزینه ترین چاه ها، چاه های نفت ایران و خاورمیانه است... این امر سرمایه گذاری در منابع انرژی موجود در آمریکا را غیرممکن می ساخت و سرمایه گذاری های انجام گرفته در این بخش را در خطر نابودی قرار می داد... و تفاوت هزینه تولید موجب می شد که محصولات آمریکایی در مقایسه با محصولات اروپایی گران تر تمام شوند و نتوانند در آِنده با آن ها رقابت کنند، چراکه به علت ارزانی نفت و کاهش ارزش دلار نسبت به پول های اروپایی که موجب می شد نفت را که به دلار می خریدند ارزان تر بخرند، هزینه تولید اروپا و ژاپن پایین تر بود. همه این الزامات ایجاب می کرد که قیمت های نفتی تا حدی که استراتژی آمریکا می طلبد افزایش یابد.»[3]

  با این وجود، روند حوادث، با روی کار آمدن «جیمی کارتر»، از ظاهر به باطن آمد. محمدرضا شاه، که در دنیا چیزی را مهم تر و ضروری تر از تاج و تخت خود نمی دانست، خیلی زود رنگ عوض کرد و تمام فریادها و جنجال های شاه قهرمان، به ناگه خاموش شد. دیگر از «عَلَم کشی»ها و آن مصاحبه های تلویزیونی قهرمانانه خبری نبود. با روی کار آمدن کارتر، «باتوجه به تغییر سیاست آمریکا در جهت تثبیت قیمت نفت، محمدرضاشاه مجبور شد سیاست نفتی خود را با سیاست خارجی آمریکا هماهنگ سازد. تثبیت قیمت نفت که برای دولت به معنی کاهش قیمت نفت تلقی می شد، به طور مستقیم در طرح های پیش بینی شده تاثیر گذارد و باعث شد بسیاری از آن ها متوقف شود. از سوی دیگر کاهش درآمد دولت از فروش نفت، سبب کاهش و در برخی موارد حذف تسهیلات دولتی شد. این دگرگونی ها مشکلات جدیدی برای دولت فراهم آورد و باعث به وجود آمدن نارضایتی در میان مردم شد.»[4] محمدرضا پهلوی در آبان 1356، «اعلام کرد که  در کنفرانس آتى اوپک بر افزایش قیمت نفت اصرار نخواهد وزرید.» محمدعلی کاتوزیان معتقد است که این تغییر مشی ناگهانی محمدرضا دو دلیل داشت که هر دو، ساده اندیشی و ساده لوحی شاه مخلوع را نشان می دهد: «الف) وى گرچه  خیلى دیر دریافته  بود که  افزایش هزینه ها درداخل کشور بیش از آنکه  براى او سودآور باشد، ضرر دارد؛ ب) این را که  آیا خود شاه  هم واقعا باور داشت انقلاب مردم ایران چیزى جز توطئه اى امریکایى به  دلیل سیاست نفتى وى نیست نمى دانیم، اما با توجه  به  شرایط موجود مى پنداشته که ارائه برگ زیتونى به غرب مى تواند به  حال وى مفید افتد...»[5]

  این گونه بود که «در سفر وزیر امور خارجه آمریکا به ایران در اردیبهشت 1356 (مه 1977)، وی محمدرضاشاه را از ادامه حمایت دولت متبوع خود از او مطمئن ساخت. محمدرضاشاه نیز با طرح تعدیل قیمت نفت، سایر کشورهای عضو اوپک را به حیرت انداخت. موضوع ضرورت ثابت نگه داشتن بهای نفت در ملاقات محمدرضاشاه با کارتر در 1356 از جمله مهمترین مسائل مورد بررسی این دو بود. محمدرضاشاه ضمن کنفرانسی مطبوعاتی که در پایان مذاکرات با کارتر تشکیل شد، رسما اعلام کرد ایران در کنرانس آینده اوپک در کاراکاس از تثبیت قیمت نفت برای یک سال آینده پشتیبانی خواهد کرد.»[6]

  اما بد نیست که رویابین های نوستالژی رژیم شاهنشاهی، به چند پرسش کوتاه و ساده هم پاسخ بگویند. پرسش هایی از این قبیل:
چرا ایستادن شاه در برابر غرب (بر فرض آن که ایستاد)، فقط در قضیه نفت بود؟ چرا شاه در مورد دیگری در برابر غرب قرار ندارد؟
چرا هواداران بهشت گمشده شاهنشاهی در ایران، هیچ مورد دیگری از تقابل شاه و غرب پیدا نمی کنند؟
چرا شاه در بحران ویتنام در برابر آمریکا نایستاد؟
چرا شاه می پذیرفت که ژاندارم آمریکا در منطقه باشد؟(بگذریم که برخی افراد سلطنت طلب، این مسئله را یک افتخار برای شاه می دانند!!)
چرا شاه حتی اگر آزادی بیان هم می خواست بدهد با اشاره آمریکا می داد؟
چرا شاه در راستای سیاست های استعماری آمریکا، به عمان و ویتنام، نیرو و تجهیزات نظامی فرستاد و در آفریقا و شوروی، با سیا همکاری جاسوسی کرد؟

  اما همه این اتفاقات تنها یک سوی ماجرا بود. آنچه باید بیش از ادعاهای شاه و دعواهای دهه 70 میلادی بر سر نفت به آن پرداخت، و احتمالا خیلی اتفاقی(!)، از نظر مستندسازهای آن ورآبی پنهان مانده، این است که به سر آن ثروت بادآورده ناشی از فروش فراوان نفت با قیمتهای بالا چه آمد؟ آیا مرکب آن ثروت فراوان، ما را در ورای دروازه های تمدن نشاند یا مشکلی بر مشکلات موجود افزود؟ ثروت به دست آمده از فروش بی رویه نفت، در دو چاه بی پایان سرریز شد و اتفاقاتی افتاد که اگرچه برای مردم، کالاهای خارجی و وارداتی به ارمغان آورد، جیب دو گروه را هم پر و سرشار کرد: پهلوی ها و غرب. محمدرضا، اگرچه از درآمد بیشتر بدش نمی آمد، اما حاضر هم نبود که به متحد آمریکایی اش آسیبی وارد شود. برای همین، به طرق مختلف، دلارهای نفتی به آمریکا بازگردانده می شد تا هم پرستیژ قهرمان باقی بماند و هم دوست و متحد، در مضیقه قرار نگیرد. این برگرداندن گاهی در قالب اوراق قرضه انجام می شد. محمدرضا شاه «قبول کرد بخش عمده درآمد نفت را در مقابل اوراق قرضه طویل المدت دولت آمریکا، به بانک های آمریکا برگرداند. همچنین به موجب توافقی که با وزارت خزانه داری آمریکا به عمل آمد، قرار شد میزان این سرمایه گذاری محرمانه باشد.»[7]
  بلافاصله پس از افزایش بهای نفت، شاه که دچار سرگیجه قدرت شده بود بدون توجه به تواناییهای ایران، حجم برنامه پنج ساله عمرانی پنجم (1352-1357) را از 36 میلیارد و 840 میلیون به 59 میلیارد و 690 میلیون دلار افزایش داد که حدود چهل درصد آن نصیب ارتش و خرید جنگ افزار می شد.»[8] خرید تسلیحات بی رویه، یکی دیگر از راه های بازگرداندن درآمدهای نفتی بود. براین اساس، «با بازگشت دلارهای نفتی به کشورهای غربی و با فشار ایالات متحده به کشورهای عربی و ایران برای خرید تسلیحات و کالای مصرفی، اروپائیان به بخش صنایع خود رونق بخشیدند و به ویژه ایالات متحده آمریکا توانست در حد قابل توجهی تر از تجارت خارجی خود را متوازن سازد.»[9] در همین رابطه، مسعود بهنود می نویسد: ««آمار نشان می دهد که  وقتى قیمت نفت بالا رفت، در عرض یک سال فروش هاى نظامى آمریکا از 3 میلیارد و نهصد میلیون دلار به  8 میلیارد و سیصد میلیون دلار رسید. نیمى از این میزان (نزدیک چهار میلیارد) را فقط شاه  خرید کرده بود! به  این ترتیب بلندپروازی هاى جنون آساى شاه  موجب شده  بود که  او در سال 1974، به  اندازه  تمام دنیا در سال 1973، از آمریکا اسلحه  بخرد... خلاصه  آن که  در سال 1354 او 10 میلیارد و چهارصد میلیون دلار خرج مصارف نظامى خود کرده  بود که  به  اندازه  تمام خریدهاى نظامى جهان غیرکمونیست در دو سال پیش از آن بود.»[10] این روند تنها به ایرانِ شاهنشاهی هم محدود نمی شد. همه هم ‎پیمانان غرب در منطقه به بیماری «عطش سلاح» دچار بودند.
  از سوی دیگر، در داخل کشور هم، سرمایه حاصل از فروش نفت، به دو دلیل حیف و میل می شد: نخست؛ بی تدبیری و برنامه ریزی غلط مسئولان رژیم و به ویژه دولت هویدا و دیگر، دست های آلوده ای که درآمدهای شخصی شان را به توفیق و ترقی مملکت ترجیح می دادند. اردشیر زاهدی، وزیر خارجه و سفیر آمریکای شاه، که هم دستی بزرگ در سیاست خارجی رژیم سابق داشت و هم از نزدیکان خانوادگی محمدرضا بود، درباره این دست های آلوده می نویسد: «موقعی که جنگ اعراب و اسرائیل پیش آمد و تحریم نفتی اعراب موجب افزایش قیمت نفت گردید آمریکا، ژاپن و اروپا مجبور به خرید نفت به چهار برابر قیمت قبلی شدند و پول زیادی به کشورهای تولیدکننده نفت سرازیر شد. این افزایش قیمت نفت به جای آنکه باعث رونق اقتصادی کشورهای صادرکننده نفت شود موجب رونق اقتصاد غرب گردید. کشورهای تولیدکننده نفت دلارهای نفتی را به اقتصاد غرب بازگرداندند و دست به خریدهای عظیم از کشورهای صنعتی زدند. وزرای فاسد کابینه ضعیف هویدا به منظور دریافت پورسانت به خریدهای غیرضروری می پرداختند. مثلا در حالیکه بازار قند و شکر در کشور اشباع بود ده ها کشتی حامل شکر در آب های خلیج فارس منتظر نوبت پهلوگیری در اسکله و تخلیه بار خود بودند و گاهی این نوبت انتظار دو سال طول می کشید و کشتی ها چندین برابر ارزش محموله خود دموراژ (خسارت دیر کرد تاخیر) دریافت می کردند.... بدین ترتیب آقای هویدا پول های کلان نفتی را دور ریخت و آوار سنگینی را بر اقتصاد کشور وارد آورد. پول بى جا وقتی بیاید اینجوری است. از آن طرف فرماندهان فاسد ارتش هم به خاطر گرفتن پورسانت های کلان از کمپانی های تسلیحاتی شروع کردند به خریدهای کلان اسلحه از خارج و بدین ترتیب پول نفت که باید صرف امور زیربنای مملکت شود باعث هرج و مرج اقتصادی در مملکت شد. یادم هست یک روز با ارتشبد محمد خاتمی که برای خرید سلاح به آمریکا آمده بود صحبت می کردیم. خاتمی خیلی از دست ارتشبد حسن طوفانیان عصبانی بود و می گفت در خرید اسلحه هرج و مرج پیش آمده و او همینطور اسلحه می خرد و می ریزد روی زمین! بدون اینکه معلوم باشد این سلاح ها چه کاربردی دارند و آیا اصولا به درد ارتش ایران می خورند یا نه؟!»[11] این روند تنها به مسئولان و دست اندرکاران رژیم محدود نبود، رفقای خارجی گرمابه و گلستان شاه که از مملکت خودشان بیرون انداخته شده بودند هم به مدد لطف و مهربانی محمدرضا، به شغل شریف دلالی و قاچاق روی آورده بودند. به نقل از زاهدی، «پادشاه سابق یونان اعلی حضرت کنستانتین و پادشاه سابق آلبانی و شاه سابق یوگسلاوی و پادشاه سابق ایتالیا هم دلال اسلحه ایران شده بودند و همه و همه به اعلی حضرت محمدرضاشاه دروغ می گفتند و از درآمد نفتی ایران دزدی می کردند!»[12]
  این چپاول و غارت اموال مردم ایران حتی از چشم ناظران خارجی هم پنهان نماند. یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب می نویسد که «بنا به نوشته یک اقتصاددان معتبر غربی، در سال ‎های پایانی عمر رژیم، پول های هنگفتی -شاید 2 میلیارد دلار- مستقیما از محل درآمدهای نفتی به حساب های مخفی اعضای خانواده سلطنتی در بانک های خارجی منتقل شد. گرچه هیچ نسانی از این انتقال ها در حساب های خزانه دولتی باقی نمی ماند، تمام مبالغ پرداختی به ایران توسط شرکت های نفتی و مبالغ دریبافتی دولت ایران از شرکت های نفتی، تفاوت های آماری به وجود می آمد.»[13]

بنابر این ، با وجود تبلیغات شاه و حامیان وی برای مهم جلوه دادن این اقدام ، اما واقعیت این است که این اقدام نه تنها در راستای منافع کشور و مقابله به غرب نبوده ، بلکه دقیقاً در جهت تأمین منافع آمریکا و در چارچوب سیاست های این کشور صورت گرفته و برای دستیابی به اهداف زیر از سوی آمریکا طراحی شده بود :
1.منابع مالی لازم جهت خریدهای تسلیحاتی هنگفت در اختیار کشورهایی چون ایران و عربستان سعودی قرار بگیرد.
2.برای عملیات اکتشاف و استخراج نفت در داخله آمریکا جاذبه کافی به وجود آید.
3. سود فراوانی از ناحیه شرکت های بزرگ نفتی به آمریکا سرازیر شود تا از این رهگذر اقتصاد بحران زده آمریکا تا حدودی بهبود یابد.
4. برای نفت دریای شمال انگلیس و نفت آلاسکا که گرانتر از نفت سایر کشورها بود بازار فروش یافته شود.
5. یک ضربه جدی به رقبای ژاپنی و اروپاییِ امریکا که هر دو شدیداً به واردات نفتی بستگی داشتند وارد شود.
6.صدور کالاهای آمریکایی و انگلیسی به کشورهای عضو اوپک از طریق بالا بردن قدرت خرید آنان تشویق شود.
اگر چه افزایش بهای نفت در راستای خواست ایالات متحده و انگلستان بود ولی واشنگتن در برابر افکار عمومی کشورهای مصرف کننده نفت همواره می کوشید خودش را نیز قربانی افزایش بهای نفت جلوه دهد و این در حالی بود که آمریکا ضمن معرفی اوپک به عنوان مقصر اصلی، خودش را در پس این سازمان پنهان نگاه می داشت. بدین سان شاه و نیسکون با بند و بستهای پشت پرده خود ترتیب مبادله کلان اسلحه در ازای نفت را دادند.[14]

  سیر افزایش قیمت نفت هیچگاه منجر به افزایش رضامندی عمومی و ترقی مملکت نشد. سیاست های غلط اقتصادی رژیم پهلوی که با یک حکومت تمامت خواهِ تجددگرا همراه شده بود، هیچگاه از سوی مردم ایران پذیرفتنی نبود. خاطره بازان نوستالژی حکومت خانواده ها و پادشاه ها، بهتر است قدری به کتاب های تاریخ انقلاب اسلامی و نظریه های انقلاب رجوع کنند، تا ببینند اتفاقاً تعلیل انقلاب اسلامی به شرایط اقتصادی رژیم مخلوع پهلوی، یکی از رایج ترین نظرات است و به جای غصه خوردن بر گوری که در آن مرده ای نیست، به فکر راه های تازه تر و سودمندتری برای بنگاه های خبرپراکنی و برنامه پراکنی خود باشند.
  بنابر این، بسیار ساده لوحانه است که افزایش قیمت نفت توسط شاه را با وجود سیاست های پشت پرده غرب و آمریکا در این زمینه و حیف و میل درآمدهای نفتی توسط درباریان و وابستگان به رژیم و صرف آن در خرید تسلیحات نظامی و واردات کالاهای لوکس و مصرفی خارجی را، به حساب ضدیت وی با غرب و تلاش برای پیشرفت کشور و بهبود وضعیت اقتصادی مردم بگذاریم و چشمان خود را بر واقعیات تاریخی و همسوی شاه با اهداف غرب بپوشانیم. وجهه شاه و رژیم وابسته وی به قدری سیاه و تاریک است که با چنین دستاویزهایی نمی توان  توجیه منطقی و نمایش قابل قبولی از آن ارایه داد.


[1] تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، سرهنگ غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ج1، ص 529 و 530.
[2] نفت و سلطه، ابوالحسن بنی صدر، انتشارات مصدق، 1356، ص221.
[3] همان ، ص 208.
[4] روابط خارجی ایران (1320-1357)، علیرضا ازغندی، نشر قومس، 1391، صص316 و 317.
[5] اقتصاد سیاسى ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، محمدعلی کاتوزیان، نشر مرکز، ص366.
[6] روابط خارجی ایران (1320-1357)، علیرضا ازغندی، نشر قومس، 1391، ص316.
[7] تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، سرهنگ غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ج1، ص531.
[8]. هوشنگ مهدوی ، عبد الرضا ، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی ، پیشین ، ص 413
[9] روابط خارجی ایران (1320-1357)، علیرضا ازغندی، نشر قومس، 1391، ص313.
[10] دولت های ایران، از سیدضیاء تا بختیار، مسعود بهنود، انتشارات جاویدان، ص 572.
[11] 25 سال در کنار پادشاه: خاطرات اردشیر زاهدی، انتشارات عطایی، ص291.
[12] همان.
[13] ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشرنی، ص538.
[14]. هوشنگ مهدوی ، عبد الرضا ، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی ، تهران: البرز، 1375، ص 412-413.