۱۳۹۴ دی ۹, چهارشنبه

مخالفت شاه با کشتار مردم



  
  یکی از مسائلی از سوی طرفداران شاه سابق، با آب و تاب بسیار مطرح می شود، مخالفت او با کشتار مردم است. شجاع الدین شفا، کلکسیون جالبی از نقل قولهای افراد در این مورد مطرح کرده است. او ابتدا به نقل خاطره ای از همیلتون جردن، می پردازد که به نقل کارتر می گوید شاه هیچوقت حاضر نشد برای حفظ سلطنتش از قدرتی که داشت، استفاده کند و مردمش را بکشد.[1] او سپس از پین سالینگر نقل می کند که شاه در موقع بالا گرفتن بلوا حاضر نشد به نیروهای مسلح خود دستور تیراندازی بدهد. وقتی هم که نارضایتیها اوج گرفت، فرمان داد سربازان به شلیک تیرهای هوائی اکتفا کنند.[2] او همچنین از خود محمدرضا شاه، نقل می کند: «امروز بعضی ها به من سرزنش می کنند که چرا با اعمال قدرت و شدت، مقررات حکومت نظامی را بدقت اجرا نکردم و امنیت را به هر قیمت که باشد به کشور باز نگرداندم... پاسخ من این است که یک پادشاه حق ندارد تاج و تخت خود را بقیمت ریختن خون هم میهنانش حفظ کند.»[3] از آنتونی پارسونز نیز نقل می کند که شاه به او گفته است که یک دیکتاتور می تواند با کشتن گروهی از افراد ملت خودش مقام خویش را حفظ کند، ولی یک پادشاه چنین حقی ندارد.[4] او همچنین از پیتر تمپل موریس، نمایندۀ محافظه کار مجلس انگلستان، نقل می کند که شاه واقعاً هرگز لوله تفنگ نیروهای مسلح زیر فرمان خود را به سوی ملتش نشانه نگرفت.[5]

  از فرح دیبا، ملکۀ سابق ایران و آخرین همسر شاه، نیز این سخن را در مستند "از تهران تا قاهره" می شنویم: «افسرایی می اومدن پیش من که میگفتن که مثلاً اعلیحضرت برن در کیش، و اونا دولتو در دست بگیرن و یه مقدار، با زور و فشار آرامش بدن. میدونین؟ من فقط پیغام اینها رو می دادم. اونوقت اینقدر پیغام ضد و نقیض هم دادن، لابد یه کسی رو درست نمی دونه چیکار کنه، با اون موقعیتی که اون روزها واقعاً در ایران بود. اون چیزی که مهم بود واقعاً اعلیحضرت، نمیخواستن که مردم کشته بشن و همیشه گفتن، گفتن که من نمی خوام که تخت سلطنتمو روی خون ملتم نگه دارم.»[6]

  با این تفاصیل به راستی آدمی متحیر می شود که آن همه شهید انقلاب را چه کسی کشته است؟ آیا شلیک هوائی سربازان منجر به مرگ کسی می شده است؟ در مورد کسانی مثل آیت الله غفاری و دهها شهید دیگر، که نه با حکم دادگاه که زیر شکنجه جان باختند، چه توضیحی وجود دارد؟ آیا شاه دستور نداده است و دیگران خودسرانه چنین کرده اند؟ آیا تمام اینها بدون اطلاع شاه بوده است؟ اگر آری، آیا به راستی ممکن بوده است که هیچکس به شخص اوّل مملکت راست نگوید؟ آیا شاه که آن همه مصاحبه با خارجیها داشت، حتی از خارجیها هم نمی شنید که در مملکت چه خبر است؟ در این نوشتار، صحت ادعاهای فوق را بررسی می کنیم.

  به عنوان مقدمه، این نکته حائز اهمیت است که چه بسا فرمانروائی شعاری بدهد، ولی به آن عمل نکند. این که شاه ادعا می کرده است که نمی خواهد تختش را بر خون ملتش نگه بدارد، یک بحث است، و اینکه آیا در میدان عمل نیز چنین بوده است، یک بحث دیگر. اینجا ما به نقد این ادعای شاه و طرفدارانش، از دو جهت می پردازیم.


ادعای دستور شاه به کشتار مردم

  در عین حال که شاه مدعی است که هرگز دستور به شلیک به مردم را نداده است، مخالفین شاه، از دستور مستقیم شاه به کشتار خبر می دهند. در این زمینه سه دسته مدارک وجود دارند:


الف: مدارکی که از منابع منتقد شاه به دست می آیند:

  ارتشبد فردوست، جانشین ساواک و رییس دفتر اطلاعات شاه، که از بزرگترین نظامیان زمان شاه بود، در مورد تظاهرات 15 خرداد می گوید:  «صبح روز 15 خرداد 42، طبق معمول رأس ساعت 30/7 صبح به اداره  مرکزی ساواک رسیدم. مدیرکل سوم (سرتیپ مصطفی امجدی) در اتاق انتظار دفتر من بود. بلافاصله گفت:  در سطح تهران تظاهرات عظیمی است و مردم در دستجات کوچک و بزرگ از جنوب شهر به سمت شمال شهر حرکت می کنند .حیرت زده شدم و تعداد تظاهرکنندگان را پرسیدم. گفت که حداقل در هفت دسته اصلی هستند که هر دسته بین پنج الی هفت هزار نفر تخمین زده می شود و به علاوه دستجات کوچک حدود 500 نفری در سطح وسیع در گوشه و کنار شهر پراکنده اند. پرسیدم: مگر به پاکروان (رئیس ساواک) گزارش نداده اید؟ پاسخ داد که چرا و او با محمدرضا[شاه] تلفنی صحبت کرده و وی دستور داده که اویسی مسئولیت قلع و قمع جمعیت را به عهده بگیرد و مستقیماً با وی تماس داشته باشد. در آن زمان، اویسی سرلشکر و فرمانده لشگر یک گارد بود.»[7]

  همچنین بر اساس گزارشهای منتشره، در یکی از اسناد، نواری از شاه در روزهای خروج وی از کشور به دست آمده است که طی آن شاه به مقامات عالی رتبه ارتشی قبل از خروج از ایران چنین دستوراتی می دهد: «به منظور ایجاد خصومت و دشمنی بین ارتش و مردم می بایستی به سربازان دستور تیر اندازی آزادانه را داد. شما می توانید این دو نیروی عظیم را به این طریق علیه یکدیگر قرار دهید. سپس یک جنگ طولانی داخلی که به این طریق به وجود می آید فرصت خوبی را به ما خواهد داد تا اقدامات متقابل خود را طراحی نماییم و درباره آنها فکر کنیم... ما یک نیروی امنیتی قویتر را به وجود خواهیم آورد تا جایگزین ساواک شود زیرا علیرغم تمامی دستورات ما به رهبران سابق ساواک برای دستگیری و نابود ساختن مخالفین رژیم سلطنتی، ما شاهد افزایش و رشد و همبستگی بیشتر این نیروها بوده ایم که عامل اصلی تمامی این حوادث اخیر بوده اند. این بار ما به مردم هیچ فرصتی نخواهیم داد حتی کوچکترین فرصت یا جرقه ای برای روشنگری را.»[8] البته با وجود اینکه در اصالت این نوار تردیدهایی وجود دارد (هر چند گفته می شود جمعی از کارشناسان خارجی اصالت آن را تأیید کرده اند) اما با توجه به اینکه این خط مشی، دقیقا منطبق با عملکرد کل نظام شاهنشاهی در مقابله با انقلاب اسلامی مردم ایران می باشد و پس از خروج شاه از کشور نیز دقیقا همین مطالب به مورد اجرا گذاشته شد لذا اولا واقعی بودن آن هیچ بعید نیست و ثانیا حداقل به عنوان مویدی بر سایر شواهد می تواند مورد استفاده قرار گیرد.

  در عین حال، بر اساس اظهارات منسوب به شاه، وی در اوایل سال 42، سخنانی را مطرح کرد که در آن با صراحت تمام از خونریزی در صورتِ ناچاری سخن گفته است: «انقلاب بزرگ ما که شاید در تاریخ بی سابقه باشد، بدون خونریزی و بدون هیچ گونه مقاومتی پیش رفته است، ولی اگر هم متأسفانه لازم شود که انقلاب بزرگ ما با خون یک عده بی گناه یعنی مأمورین دولت و خون یک عده افراد بدبخت و گمراه آغشته گردد، این کاری است که چاره ای نیست و خواهد شد.»[9] در صورت صحت این نقل قول، سخنان تهدیدآمیز شاه نشان می دهد که سرکوب قیام 15 خرداد 1342، نه تنها یک اقدام تصادفی یا انفعالی رژیم نبود، بلکه اقدامی بود که رژیم شاه خود را از قبل برای آن آماده کرده بود تا در وقت ضرورت، دست به خونریزی بزند.


ب: بسیاری از ادعاهای برخی از متهمین به کشتار، مبنی بر اینکه دستور شلیک با موافقت شاه بوده است، نباید فراموش گردد.

  یکی از این موارد ادعای اسدالله علم، نخست وزیر وقت و عامل کشتار 15 خرداد 1342، در گفتگو با مارگارت لاینگ است:

  "در اکتبر 1975(مهر1356) من از آقای علم که اکنون وزیر دربار بود، پرسیدم آیا اینکه شاه حاضر شده بود اجازه دهد، نظامیان ارتش شاهنشاهی(در واقعۀ 15 خرداد) در برابر مردم از اسلحۀ آتشین استفاده کنند، زیاد ناراحت شده بود. آقای علم جواب داد: البته... اما در آن موقع من نخست وزیر و مسئول کارها بودم... و آن رویداد بسیار مهم و جدی بود، و موضوع بودن یا نبودن در میان بود... در رفراندوم (6 بهمن) که همان سال برای اصلاحات ارضی صورت گرفت، 99% مردم آنرا تأیید کردند! اما وقتی دانشگاه با آن(رفراندوم) ابراز مخالفت کرد، شاه آنرا "اتحاد نامقدس" روحانیون و کمونیستها و مالکین اعلام نمود. و این مهم و جدی بود. بنابراین وقتی از شاهنشاه پرسیدم، «آیا اجازه می دهید فرمان تیراندازی بدهم؟...» جواب داد: «بله، نه فقط اجازه می دهم، بلکه پشتیبانی می کنم...»"[10]


پ: محمدرضا شاه، در کتاب پاسخ به تاریخ نوشته است: «ارتشبد قره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا فرماندهان ارتش ایران را از هر گونه اقدام و تصمیمی باز دارد.»[11] اینجا باید پرسید که شاه انتظار داشته است که وقتی مردم در خیابانها در حال مبارزه با عناصر رژیم هستند، فرماندهان ارتش ایران چه اقدامی بکنند؟ آیا بدون خونریزی امکان اقدامی بوده است؟


برخورد شاه با عوامل کشتار چگونه بود؟

  بخش فوق، بیشتر بر اساس اسناد منتشره در ایران است، و ممکن است که برخی در آن شک کنند که افرادی آنها را نشر داده اند که با شاه دشمنی دارند، ولی یک سری مسائل نیز، خارج از حوزۀ اسناد منتشره در ایران می باشند:


الف: شاه با عوامل کشتار مردم، برخورد نمی کرد.

  کشتار 15 خرداد 42، 19 دی (در قم)، 29 بهمن (در تبریز)، چهلم تبریز و چهلم کشتارهای بعدی در شهرهای دیگر، 17 شهریور و کشتارهای بعد از آن، به خوبی نشان می دهد که شاه واقعاً مخالفت خونریزی نبوده است، زیرا در صورت مخالفت، با عوامل یکی از این کشتارها برخورد می کردند، و کشتار بعدی رخ نمی داد.

  شعبان جعفری، که از دوستداران و مخلصان شاه است، پیرامون کشتار 15 خرداد 1342 می گوید: «بعد تا سه بعدازظهرم دستور تیراندازی نمیدن. اعلیحضرت میگه هیشکی رو نباید بزنین. که علم آخرش ناراحت میشه بعدازظهر هر چی میگه اعلیحضرت قبول نمیکنه، میده همۀ تلفناشو قطع میکنن و بعد دستور تیراندازی میده.»[12]

   گذشته از تناقض سخن جعفری با ادعای منصوب به علم مبنی بر پشتیبانی شاه از تیراندازی، اگر سخن جعفری را بپذیریم، علم با لغو دستور شاه، اجازۀ کشتاری را داده است که حداقل 86 کشته داشته است.[13] اینجا جای سؤال است که چرا شاه اسد الله علم را محاکمه نکرد؟ اگر یک فرد عادی در رژیم شاه، 10 نفر را می کشت، قاعدتاً محاکمه و اعدام می شد، ولی آقای علم، نه تنها محاکمه نشد، بلکه در مقام خویش نیز باقی ماند و بعد از برکناری از نخست وزیری به وزارت دربار رسید. با این حساب آیا باید باور کنیم که شاه با کشتار مخالف بوده است؟

  در واقع، نقدی که بر این ادعاها وارد می باشد، این است که اگر شاه مخالف کشتار مردم بود، چرا این قاتلان را که بر خلاف میل او دست به کشتار زدند، مجازات و اعدام نکرد؟ اگر عامل کشتار مردم در 15 خرداد 1342، اسدالله علم بود، چرا شاه او را مجازات نکرد؟ اگر مسئول کشتار مردم در 17 شهریور 1357، ارتشبد اویسی یا سپهبد بدره ای بودند، چرا شاه این دو را مجازات نکرد، و اویسی در کمال امنیت از کشور خارج شد و بدره ای هم تا پایان عمر حکومت پهلوی، بر سر کار بود؟


ب: جالب این است که شاه، نه تنها عوامل کشتار را مجازات نکرده است، بلکه برعکس، در مواردی نیز آشکارا از کشتار حمایت نموده است.

  پس از کشتار 17 شهریور، شاه در محاسبه ای تلویزیونی به زبان فرانسه می گوید: «آیا اجرای قانون به معنای استبداد است؟ ما می خواهیم در محدودۀ قانون بمانیم و اگر به قانون جدید نیاز باشد، قطعاً قانون جدیدی وضع می کنیم. اما اگر در محدودۀ قانون بمانیم و آن را اجرا کنیم و سپس، اجرای قانون را خودکامگی بنامیم، دیگر چه می توان گفت؟» و در مصاحبۀ تلویزیونی دیگری به زبان فرانسه می گوید: «حکومت نظامی قاعده دارد. برای نمونه وقتی گفته می شود: "متفرق شوید" و متفرق نمی شوید، چه اتفاقی می افتد؟»[14] از سخن شاه مشخص می شود که او نه تنها کشتار مردم در 17 شهریور را محکوم نکرده است، بلکه آنرا قانونی نیز می داند.

  همچنین، پس از خروج از کشور، شاه در آخرین کتابش، به حمایت از عملکرد نهادهای امنیتی و نظامی خویش پرداخته، از آنها دفاع می کند.[15]


پ: شاه از طریق حکومت نظامی و حاکمیت ساواک، شرایط قتل و شکنجۀ مخالفین را فراهم نموده بود.

  حمیدرضا اویسی، برادرزادۀ ارتشبد غلامعلی اویسی، در مصاحبه با صدای آمریکا، می گوید: «پادشاه، دوست نداشتن که در این برنامه ها، کسی از بین بره. توجه فرمودین؟ اگر قرار بود که تو[ی] این برنامه کسی از بین نره، یا کسی دستگیر نشه، پس برای چی ارتشو آوردین تو[ی] خیابون؟»[16]


  با توجه به مطالب فوق، مخالفت شاه با کشتار مردم، ادعایی منطقی به نظر نمی رسد، و بیشتر به نظر می رسد که یک ادعای ظاهری از سوی شاه و طرفدارانش بوده باشد.

[1] crisis the last year of the carter presidency، چاپ نیویورک، 1982، ص 314.

[2] america held hostage، چاپ نیویورک، 1981، ص37.

[3] پاسخ به تاریخ، چاپ پاریس، 1359، ص264.

[4] The Pride and The Fall، چاپ لندن، 1984، ص147.

[5] جنایت و مکافات، شجاع الدین شفا، ص 207-205.

[6] مستند "از تهران تا قاهره"، شبکه ماهواره ای من و تو.

[7] خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، فردوست، حسین، ظهور و سقوط پهلوی، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1369، ص 511.

[8] جمهوری اسلامی ، 3 آذر 58 ، شماره 144 ، نقل از سیدجلال الدین مدنی ، تاریخ سیاسی معاصر ایران ، ج2، ص 428.

[9] سخنرانی محمدرضا شاه در باشگاه لاینز، 26 اردیبهشت 1342.

[10] مصاحبه با شاه، مارگارت لاینگ، ترجمه اردشیر روشنگر، نشر البرز تهران، چاپ دوم 1371، ص238.

[11] پاسخ به تاریخ، محمدرضا شاه، ص274(در نسخه pdf ص247). در نسخۀ چاپ شده در ایران [ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، انتشارات زریاب، چاپ دهم(1385)] ص366.

[12] شعبان جعفری، هما سرشار، نشر ناب، چاپ دوم، بهار 1381، لس آنجلس. ص276.

[13] مصاحبه با شاه، مارگارت لاینگ، ترجمه اردشیر روشنگر، نشر البرز تهران، چاپ دوم 1371، ص237.

[14] مستند انقلاب 57، شبکه ماهواره ای من و تو، قسمت دوم از مجموعه پنج قسمتی.

[15] نگاه کنید به قسمت چهارم کتاب پاسخ به تاریخ.

[16] صدای آمریکا، برنامه افق در مصاحبه حمیدرضا اویسی.